اسرار و روش های نفوذ در دل ها - پیش به سوی شادی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیش به سوی شادی

   اسرارو روشهای نفوذ دردلها
 

 

نخست -آنکه ظاهرآراسته دربسیاری از مواردخیلی مفید است ولیکن درکارمحبوب شدن تاثیردردرجه اول نداردوحال آنکه اگر درتمیزی لباس وآراستگی آن بکوشید این البته در محبوبیت وغزیزشدن شما موثراست زنی که می خواهد محبوب شوهرش واقع شود مجبورنیست لباس فاخر بپوشد وبهترین وگرانترین عطرها وکرم ها رابه سروصورت خود بمالد بلکه اگر تمیز ومرتب باشد باهمان لباس ساده خانه نیز قادر است عزیز شوهرش شود بی گامن یک شخص عالی مثل خورشید نورافشانی می کند وجامه کثیف یا موهای ژولیده وپریشان وصورت ناشسته قادرنیست ازنورافشانی آن جلوگیری کند ولیکن چه اصراری هست که خورشید تابان شخصیت خود را باابر ژولیدگی بپوشانیم ؟زیرا ظاهر مانباید مخل تشعشع باطن ما باشد که هیچ بلکه باید به تلالو باطن وشخصیت درخشان ما کمک کند .بسیار اتفاق می افتد که از طرزلبا س پوشیدن افراد می توان به شخصیت آنان پی برد ودر مثل درباره لاابلیگری وبی ذوقی ویاذوق وشم هنری وحالت خود نمایی انها بدرستی داوری کرد هیچکس نمی تواند منکر این امر شود که ظاهر کسان در روابط اجتماعی آنان موثر است .ودر عکس العمل دیگران نسبت به آنان تاثیر می کذارد .با همه آنچه گذشت نقش ظاهر درمحبوبیت چندان زیاد نیست واهمیت آن در این است که معاشران درنخستین وحله برخوردازروی ظاهر ما درباره ما داوری می کنند واگر ظاهر ام زننده باشد ممکن است از ما داوری جوینده واین زحمت رتبه خود ندهند که با وجود ظاهر ناخوشایندمان باما معاشرت کنند تا بعداپی به شخصیت جالب ما ببرند .

دوم -آنکه برای کسب محبوبیت به تبسم وشادی نیاز داریم البته ناگفته پیداست که رفتار ما باید متناسب با مقتضیات واوضاع واحوالی که در ان هستیم باشد .مثلا ماهیچوقت انتظار نداریم که فلان رئیس اداره ای که برای نخستین بار به ملاقاتش می رویم قاه قاه باما بخندد وازاین قبیل .باری هرکدام از ما مثل این است که در هر مقامی که باشیم شرایطی در دور وبر خود پدید می آوریم مثلا شرایط دوروبر بعضی از مردم ناخوشایند است وآدمی رامی گریزاند وبر عکس شرایط عده ای دیگر گیرا ودلچسب است .اگر دلمان می خواهد که محبوب بشویم باید بکوشیم که فضای دوربر خود را گیرا جذاب سازیم مثل اهن ربایی که دوروبرش همه چیز را به خود جلب می کند وبرای این کار باید غرولند کردن پرهیز کنیم ودر اشخاص واشیاواحوال به دنبال چیزهایی بگردیم که موجب نشاط ما می شود .داشتن کنجکاوی وحساسیت نسبت بدانچه مردم درباره ما فکر می کنند وابراز علاقه واقعی در این خصوص از جمله چیزهایی هستند که ملال وخود خوری وسایر عواملی راکه مخل ومزاحم نشاط خاطر ماست از ذهن مادور می سازند .معنای وسیعتر نشاط وشادی این است که بچیزی علاقه داشته باشیم مثلا وقتی داریم نمایشی راتماشا می کنیم ویاباکسی مشغول صحبت هستیم ویاداریم کاری می کنیم ویابازی می کنیم شوروشوق ماازناصیه ورفتار ما پیدا خواهد بود .شور وشوق ونشاط مزبور به اطرافیان ما منتقل می گردد ومیان ما وآنها رابطه ای برقرار می سازد زیرااین دیگر به تجربه ثابت شده است که ادمهای پرشوروشوق بیش از افراد سردوبیحال کسان رابه خود جلب می سازند .

سوم -آنکه فروتنی یکی از شرایط اساسی کسب محبوبیت است کسانی که خودخواه هستند وپیوسته ارز برتریهای خیالی خود حرف می زنند وبدان می بالند کمتر ممکن است مردمانی محبوبی باشند .این بدان معنی نیست کهبرای محبوب شدن تا بدان جا خفض جناح وسکسته نفسی وفروتنی راافراط کنیم که به عزت نفس وغرورواعتماد به نفس ما لطمه واردآید .باید تاآنجا که امکان دارد کارهائی راکه به ما محول شده است به خوبی انجام دهیم ووقتی کار خود رابه خوبی به انجام رساندیم به ان افتخار کنیم اما در عین حال باید خود رااماده کنیم که از دیگران چیز یاد بگیریم وباصلاح اشتباهات خود بپردازیم تا نتایج آینده کار ما بهتر شود ادمیانی که به واقع چیز دان هستند کمتر متکبر وخودخواه از آب در می آیند .چون چنین کسانی 

بهتر از هر کس می دانند که معلوماتشان در نتیجه با مجهولاتشان چه اندازه ناچیز است شعر معروف که می گوید:

(تا بدان جا رسید دانش من                که بدانم همی که نا دانم )

در واقع وصف حال این عده است همیشه به فکر چیز یادگرفتن باشیم یعنی از گهواره تا گور .گوش دادن به حرف دیگران محاسن زیادی دارد زیرا اطرافیان ما وقتی ببینند که ما به حرفشان گوش می دهیم تا چیز یاد بگیریم حس خودخواهی شان تسکین می یابد واین امر به محبوبت ما در میان آنان کمک خواهد کرد .بنابراین بدنیست در طی معاشرتهایتان بکوشید تا کسان رابصحبت کردن درباره اموری هدایت کنید که در آن خبره ومطلع اند .البته هر کدام ازما سلیقه های خاصی دراین زمینه داریم ولیکن فروتنی احترام به آزادی عقیده دیگران وجرمی نبودن وحق حیات برای دیگران قایل بودن ازجمله چیز هایی است که در هرکسی باید پیدا شود وریبائی گرائی خاصی خواهد داشت عوض آنکه به دیگران بگوئید که فلانی عقیده اش صددرصدغلط است بهتر است بگوئید عقیده شما رافهمیدم ولی فکر نمی کنید 000چه رعایت ادب به کسب وجهه شما در افرادکمک خواهد کرد .از اینها گذشته اگر میان مردم به منطقی بودن وخردمندی معروف شوید این خود از وسایلی است که شما رابه محبوبیت نزدیکتر می سازد .

چهارمین نکته -این است که دیگران رابیازمایید وبگذارید دیگران شما رابیازمایند .کمتر چیزی است که بیش از حقه بازی ودوروئی موجب انزجار انسان از دیگران شود منظورم این است وقتی که حس می کنیم فلانی قابل اعتماد نیست خیلی زود روابط خود رابااوقطع می کنیم .محبوبیت ما زمانی افزایش می یابد که دربین مردم به این صفت معروف شویم که پیوسته در فکر امتحان دادن وامتحان کردن معاشران خودهستیم .اشخاص مرتب دلشان می خواهد که دیگران آنها رابیازمایند البته چندان مطبوع نیست که حس کنید کسی دارد در خفارفتار وکردار وگفتارتان رابررسی می کند .مردم معمولا از کسانی بدشان می آید که به آنان بد گمان باشند ودر معاشرت باآنان جانب صراحت رارعایت نکنند وحال آنکه اگربدانند که داریم آزمایششان می کنیم به ما علاقه مند می شوند وبه محبوبیت ما افزوده می گردد.به همین دلیل نیز باید خودمان رااشخاصی نشان دهیم که ظاهر وباطنشان یکی است وچنین اشخاصی از هر امتحانی سربلند در می آیند وذیلا طریق سه گانه ای را که برای نشان دادن  صداقت لازم است شرح می دهیم

 اول -گفتار وکردارماباید باهم جوردربیاید یعنی اگر قولی دادیم یاادعایی کردیم باید بدان عمل کنیم وباصطلاح خودمان واعظ غیر متعظ نباشیم .پاره ای از مردم یاد کنم به وعده وفا می کنند ویاهیچگاه به وعده خود وفا نمی کنند البته اگر چنین اشخاصی به محبوبیت نرسند جای شگفتی نخواهد بود .

دوم -اینکه صداقت ویکی بودن ظاهر وباطن مازمانی برهمه آشکار خواهد بود که بدانند پشت سرشان از آنها غیبت نمی کنیم یعنی در غیابشان چیزی بگوییم که در حضورشان نمی گوئیم .غیبت هر چند که ممکن است از خبث نباشد ولیکن دشمن شماره یک محبوبیت شماست .

سومین طریق -آنست که اشخاص بایدبه رازداری شماایمان آورند وقتی که از شما خواهش می کنند که رازشان رافاش نسازید جداوصمیمانه از این کار خودداری نمائید .این بود راههای سه گانه ای که هر کسی می تواند هم دیگران رابه مددآن یبازماید وهم به دیگران اجازه بدهد که اورابیازمایند .

چهارمین نکته -این است که تا آنجا که برایمان مقدور است از تشویق دیگران مضایقه نکنیم چه بدین وسیله عوض آنکه خود رابسازیم به ساختن دیگران اقدام می کنیم .وقتی که دیگران رابه خودشان خوشبین ساختیم به ناچار انها رابه خودکمان نیز خوشبین ساخته ایم روشن تر بگویم وقتی که مرتبا از دیگران انتقاد می کنیم بالاخره به جائی می رسیم که انها نسبت به خودشان بدبین می سازیم واین بد بینی سرانجام به خود ما بر می گردد وبه محبوبیت ما لطمه می زند .این طبیعت  بشر است از آدمی که از و به شدت انتقاد کند خوشش نخواهد آمد .در کتاب ایوب در توراتست که یکی از برادرانش به اومی گوید(برادر سخنان حکیمانه توموجب شده است که عده ای به خود خوشبین وامیدوار شوند )مگر خود ما ازچنین کلمات حکیمانه ای در زندگی خصوصی خود سود نجسته ایم ؟پس این به دست ماست که باتشویق مردم به محبوبیت خود ونزدانان بیفزائیم چه یک سخن گرم وامید بخش نمی دانید چه تاثیر معجزه آسایی در التیام جراحات محرومان ودرماندگان ونومید شدگان دارد.به مصداق :

تونیکی می کن ودردجله انداز             که ایزددر بیابانت دهد باز )

هر کمک فکری که به دیگری بکنید از فواید ان برخوردارخواهید شد .شکسپیر برای کسب محبوبیت بهتر از این نیست که آدمی طوری مردم را تشویق کند که آنها احساس نمایند بر اثر ملاقات بااو به زندگی امیدوار تر وقوای انسانی خویشتن خوشبین تر شده اند .

پنجمین نکته -بالاخره این است که به مردم کمک کنید ممکن است عده ای بگویند که اگربه مردم کمک کنیم سوء استفتده خواهند کرد ولیکن به این بهانه نمی شود از کمک به مردم چشم پوشید .فراموش نباید کرد یکی از شرایط کسب محبوبیت این است که به مردم کمک کنیم وهم از انان کمک قبول کنیم .یکی از مشکلات کار این است که بعضی از مردم نه تنها از کمک های ما سوءاستفاده نمی کنند بلکه از پذیرفتن کمک نیز بیزارند .برای احتراز از این مشکلات باید به نحوی رفتار کنیم که مردم تصور نکنند که کا راه می رویم تا به مردم کمک کنیم .بدنیست قصه مردسامری رااز تورات در اینجا نقل کنم :حضرت عیسی در جواب عده ای از مردم که از اوسئوال می کردند چگونه به مردم کمک کنیم فرمود :روزی مردمحترمی در بیابان بیت المقدس اسیر دزدان شد ودزدان زخمی به او زده واورا کناری گذاشته پا به فرارگذاشتن عده ی زیادی از مردم که پاره ای از آنها اهل دین نیز بودند از کنار او رد شدند بدون آنکه توجهی به اوکنند تا آنکه مردسامری که هیچ داعیه ای هم نداشت از آنجا عبور می کرد که چشمش به آن مرد زخمی افتاد بیدرنگ به بیمارش همت گماشت ومرهمی برزخمش گذاشت (منظور حضرت مسیح این بودکه آدمی هر وقت که فرصت کمک پیش آید باید کمک کند نه اینکه کمک به دیگران راحرفه خود سازیم ) 


+نوشته شده در جمعه 89/6/12ساعت 6:52 عصرتوسط سپیده | | نظر