عشق یعنی پاک مثل برف توخیابون مثل دل من که مونده تنها زیر بارون عشق یعنی ماهی توی یه تنگ تنها مثل اون ماهی سرگردون حیرت زده ازآدما عشق یعنی ابرای سیاه توآسمونا که یه روز بارون میاد ونیست خبری از اونا عشق یعنی حالا رسیدی به چهارراهی ندونی که حالا به کدوم ور پا بزاری عشق یعنی جاده های بی انتها میری ولی ندونی که انتهاش کجاست عشق یعنی وقتی دیدی کابوس میپری از خواب نفس میزنی ترسیدی میپری یوهواز جا عشق یعنی یه معما یه سوال که تموم فکرت وگرفته نداری براش یه جواب عشق یعنی طناب داردور گردن من میخوای بمیری اما نداری یه ذره جرات عشق یعنی یک خونه تاریک وسیاه دلت گرفته دیگه خوشی نمونده برات عشق یعنی باشی بسوزی تا زنده بمونی رازی به سوختنی به خوشی امیدی نداری عشق یعنی یک کلام ختم کلام
+نوشته شده در دوشنبه 89/5/25ساعت 3:55 عصرتوسط سپیده |
|
نظر