عاشقانه - پیش به سوی شادی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیش به سوی شادی

عشق خودش خواهد امد نمیتوان از ان فرار کرد.عشق خودش اهسته اهسته در گوشه ای می اید و در قلب مهربانت ارام و بی صدا مینشیند و تو متوجه اش نخواهی بود و بعد ذره ذره قلبت را پر میکند  کم کم مثل ساقه ی مهر گیاه در تمام جانت می پیچد و ریشه می دواند  به طوری که بی ان نمیتوانی تنفس کنی.            ( دوستان عزیز عشق واقعا همین است عکس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات کام ------------- bahar22.com ------------ عکس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی


+نوشته شده در پنج شنبه 89/5/21ساعت 3:0 عصرتوسط سپیده | | نظر

عشق یعنی کوچک کردنه دنیا اندازه ی یک نفر و بزرگ کردنه 1 نفر به اندازه ی دنیااااااااا


+نوشته شده در پنج شنبه 89/5/21ساعت 2:58 عصرتوسط سپیده | | نظر

نور مهتاب برای عاشق شدن خیلی ایده آل است فقط  ایرادش این است که ممکن است فردا در زیر نور آ فتاب از انتخاب مهتابیت نادم شوی


+نوشته شده در پنج شنبه 89/5/21ساعت 2:56 عصرتوسط سپیده | | نظر

عشق آتش است ،اما آتشی سرد . با وجود این باید در این آتش سوخت،این آتش فقط برای تطهیر کردن می سوزاند، ناخالصی است آن چه میسوزد و آنچه میماند، طلاست.
نگران رنج عشق هم نباش زیرا خواهان خراب کردن توست تا دوباره آبادت کند. فراموش نکن دانه باید شکسته شود و گرنه درخت چگونه میتواند متولد گردد؟؟! رود باید به انتها برسد و گرنه چگونه میتواند به دریا ملحق شود ،پس راحت باش و در عشق بمیر! و گرنه چگونه میتوانی خویشتن خویش را بیابی؟

هر حقیقتی نه با شنا کردن بلکه با غرق شدن کشف میشود

شنا کردن حادثه ای است که در سطح اتفاق می افتد اما غرق شدن تو را به اعماق بی انتها میبرد

و زندگی بدون عشق:
به درخت بدون شکوفه و میوه میماند . زندگی بدون عشق زندگی نیست

تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar22.com






 

 




+نوشته شده در پنج شنبه 89/5/21ساعت 2:55 عصرتوسط سپیده | | نظر

عکس تصویر تصاویر پیچک ، بهاربیست Www.bahar22.com

دادگاه عشق :


جلسه محاکمه عشق بود و قاضی عقل ، وعشق محکوم بود به تبعید به دورتریند نقطه مغز یعنی فراموشی .

قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند.

قلب شروع کرد به طرفداری از عشق، آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدنش را داشتی، ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی و شما پاها که همیشه منتظر رفتن به سویش بودید حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟

همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند ، تنها عقل و قلب در جلسه ماندند .

عقل گفت : دیدی قلب همه از عشق بی زارند، ولی متحیرم با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده چرا هنوز از او حمایت میکنی ؟

قلب نالید و گفت : من بی وجود عشق دیگر نخواهم بود و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند و فقط با عشق میتوانم یک
قلبی واقعی باشم ...


+نوشته شده در پنج شنبه 89/5/21ساعت 1:35 عصرتوسط سپیده | | نظر

<      1   2   3   4   5      >