برای عاشقان دل خسته - پیش به سوی شادی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیش به سوی شادی

http://picasion.com/pic17/59c3786e95dc1b5d8b8f8d66aaca38ef.gif

به انتظار نشسته ام تا روزی دیگر از روزهای انتظار بسر رسد و دوباره شب را در آغوش بگیرم و با آن درد دل کنم

امشب با شب های دیگر بسیار فرق ها دارد، امشب انتظار مفهوم ها دارد امشب در درونم بلواییست. حتی نمی توانم تصور کنم؛
آه مگر می شود فردا خاکستری نباشد؟
نه. حتی در دورترین نقطه از خوشبینانه ترین قسمت فکرهایم نمی توانم به آن فردایی فکر کنم که پایانی جز آن داشته باشد.فردایی جز تنهایی ، غم ، فراق ، جدایی …
فرداهایی در انتظار من نشسته اند که دیگر حتی در آغوش گرفتن شب هم نمی تواند مرحمی بر زخم های کهنه ام باشد. دلم به حال شب می سوزد و آن مونسان شبانه ام. مگر چه گناهی کرده اند که می بایست مونس و همدم شب های من باشند. بیچاره آن شمع که به پای غم های من می سوزد و آخ هم نمی گوید و با دیدن چهره ام اشک های کوچکش بر گونه های پر مهرش جاری می شود یا که آن برگ های گردو که ناله های شبانه ام نگذاشته که حتی در این زمستان سرد و بی روح نیز شیرینی لحظه ای خواب بدون شنیدن هق هق های مرا تجربه کنند
تا کی بالش بیچاره ام باید ناخواسته هرشب سیراب شود. و خم به ابروی نیاورد .
اینها را ملالی نیست
از امشب دلم برای دلم می سوزد که باید روز به روز صبور تر شود زیرا روز به روز بر میزان درد فراق افسوده تر می شود و خاطرات کهنه تر. و من جایی مطمئن تر از آنجا برای تلمبار کردن غصه هایم ندارم. کی لبریز شود و طغیان کند آه خدای من…
نمی دانم آرزو کنم امشب طولانی تر شود یا کوتاهتر
اگر از بعد انتظار بنگرم،امید دارم امشب با چشم بر هم زنی به پایان رسد
اما آن هنگام که فکر می کنم و می بینم امشب آخرین شبی است که می توانم به رویای محال خود فکر کنم و اشک بریزم و در حالی که دستم را بر روی سینه قرار داده ام، رو به سوی منزل دوست کنم و با خلوص نیت دورا دور ابراز عشق کنم و بوسه ای را به سوی پیشانی اش روانه کنم . از خدا می خواهم که یا امشب را پایانی قرار مدهد و یا عمر مرا کفافگوی دیدن خورشید

                                                *********************


+نوشته شده در دوشنبه 89/5/25ساعت 3:52 عصرتوسط سپیده | | نظر

بی تو دنیـــا بر ســـرم آوار شد بیـن ما هــر پنجره ، دیوار شد


درد مـــا در بودن ما ریشه داشت رفتن و مردن ، علاج کــار شد


آشنایی های خوش آغاز ما ابتدا نفرت ، سپس انکار شد


آنـــکه اول نوشـــدارو می نمود بر لب ما ، زهـــر نیش مار شد


عیب از مـا بود ، از یـــاران نبود تــا که یاری یار شد ، بیزار شد


عاقبت بــا حیلة ســـــوداگران عشق هم کالای هر بـــازار شد


آب یکجا مانده ام ، دریا کجاست ؟ مُردَم از بس زندگی ، تکرار شد


 

http://online-inbox.persiangig.com/image/siavash/cry.jpg

دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام...

********************


+نوشته شده در دوشنبه 89/5/25ساعت 3:49 عصرتوسط سپیده | | نظر

امروز هم احساس تنهایی می کنم .تنهای تنها در سرزمین ناآشنایان حقایقی که از آن گریزانم.

در این میان به دنبال کسی می گردم تا حرف دلم را برایش بازگو کنم . اما وقتی که از همه چیز و همه کس و همه چیز نا امید می شوم به خلوت ترین مکان پناه می برم و به دور از چشم دیگران اشک می ریزم .اشکهایی که بیان کننده ی دردهای درونی ام هستند .
....................................
در غارهای تنهایی
بیهودگی به دنیا آمد
و هیچ کس نمی دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلبها گریخته ایمان است
....................................عکس تصویر تصاویر پیچک ، بهاربیست Www.bahar22.com


+نوشته شده در دوشنبه 89/5/25ساعت 3:47 عصرتوسط سپیده | | نظر

<      1   2   3